نام پدر: منصور
محل تولد:لارستان فارس
تاريخ تولد:1346
سال ورد به دانشگاه :1364
رشتة تحصيلي : معارف اسلامي و تبليغ
تاريخ و محل شهادت :5/10/1365 شلمچه
عمليات:کربلاي 4
بخشي از زندگينامه شهيد: از استعداد خوبي برخوردار بود
اسماعيل همواره در پي آن بود که در فرصتي مناسب به جبهه برود اما درآن زمان سنش مقتضي نبود. از اين رو به دبيرستان رفت و با جديت در سنگر دانش مشغول به تحصيل شد، تا اينکه پس از رسيدن به سن قانوني ، در بسيج ثبت نام کرد . پس از کسب آموزشهاي لازم ، اولين فرد از خانواده بود که عازم جبهه شد . پس از بازگشت از جبهه در دبيرستان مشغول تحصيل مي شد ، اما روح بزرگ اسماعيل ماندن در کلاس درس را – در حالي که دشمن در خاک ميهن اسلامي بود – روا نمي دانست ، لذا در طي دوران دبيرستان بارها به جبهه رفت .
شهيد فضليزاده از استعدادي خوب برخوردار بود که با وجود نبودن در کلاس درس – به واسطه حضور در جبهه- نه تنها از درس عقب نمي ماند، بلکه در سال سوم دبيرستان از جهش تحصيلي استفاده و دو کلاس درس را در يک سال طي کرد. درسال آخر دبيرستان با وجود اينکه در همان سال به جبهه رفته بود، باز هم توانست در کنکور سراسري شرکت کند و در دو رشته جداگانه قبول شود.
خاطرهاي از شهيد: شکلاتي برگشت
سال 1365 در گردان امام رضا عليهالسلام لشکر امام حسين عليهالسلام شايعاتي در ميان رزمنده ها پيچيده بود که گردان ما قرار است به زودي در عملياتي شرکت کند. فرمانده گردان شهيد محمد زاهدي که يکي از معروفترين چهرههاي استقامت و پايداري بود و در جبهه فاو سه راهي به نام او بود و يک چشم او مصنوعي و يک پاي او قطع بود، با بچه ها به گونهاي صحبت ميکرد که شايعات فوق را قوت ميبخشيد. در اين ميان صحبت از مرخصي و بازگشت به دانشگاه بود و عدهاي براي شرکت در امتحانات تقاضاي مرخصي ميکردند به شهيد فضلي زاده نزديک شدم و پرسيدم آيا تو ميماني يا باز ميگردي؟ با چهرهاي جدي و سر تا پا ايمان گفت: «تا شکلاتي برنگردم ، آرام نميگيرم» که منظور او اين بود تا زماني که در پلاستيک و تابوت نباشم، برنميگردم. من همان جا فهميدم که اکنون من با يکي از اولياي خداوند صحبت ميکنم و تا زمان جدايي با ديده حسرت به او نگاه ميکردم و سعي ميکردم چشمانم را از نگاه به يکي از اولياي خداوند پر کنم و سيراب سازم، اما سيراب نميشد و اشتياقم بيشتر ميشد. زماني که خبر شهادت او را شنيدم، بر خلاف ديگران تعجب نکردم و با خود گفتم سرانجام به آنچه آرزو داشت رسيد و شکلاتي برگشت.